بیسلغتنامه دهخدابیس . (اِخ ) نام یکی از خدایان مصر باستان بر شکل انسانی کوتاه قد که چشمانش چون چشمان گاو و پوستش چون پوست شیر است . (از معجم الالفاظ الاثریة تألیف یحیی الشهابی
بیسلغتنامه دهخدابیس . [ ب َ ] (اِخ ) نام ناحیتی است به سرقسطه به اندلس . رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1833 و مراصدالاطلاع شود.
بیسلغتنامه دهخدابیس . [ ب َ ] (ع مص ) میس . تکبر کردن مردم و آزار دادن ایشان را. (از ذیل اقرب الموارد). بزرگی جستن بر مردم و آزار دادن . (یادداشت مؤلف ).
بیثلغتنامه دهخدابیث . [ ب َ ] (ع اِ) ترکهم حیث بیث ؛ یعنی گردانید ایشان را متفرق و پریشان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
بیصلغتنامه دهخدابیص . [ ب َ / بی ] (ع اِ) (از اتباع حیص ) سختی و تنگی . یقال وقعفی حَیْص َ بَیْص َ و حیص ِ بیص ِ و حَیْص ِ بَیْص ِ و حاص َ باص َ و حاص ِ باص ِ؛ یعنی در فتنه ای
بیس باللغتنامه دهخدابیس بال . [ ب ِ ] (انگلیسی ، اِ) نام بازیی است که با یک چوبدست و توپ مخصوص روی چمن انجام دهند و یکی از بازیهای ملی کشور ایالات متحده ٔ امریکااست که در 1865 م .
بیس باللغتنامه دهخدابیس بال . [ ب ِ ] (انگلیسی ، اِ) نام بازیی است که با یک چوبدست و توپ مخصوص روی چمن انجام دهند و یکی از بازیهای ملی کشور ایالات متحده ٔ امریکااست که در 1865 م .