بیزار کردنلغتنامه دهخدابیزار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب )دور کردن . جدا کردن . || براء. تبرئة. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان القرآن ) (دهار).- بیزار کردن کسی را ؛ تبرئه کردن ا
کملغتنامه دهخداکم . [ ک َ ] (ص ، ق ) اندک باشد که در مقابل بسیار است . (برهان ) (آنندراج ). اندک و قلیل . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). قلیل . نذر. یسیر. اندک . نزیر.
خوردنلغتنامه دهخداخوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص ) از گلو فرودادن و بلعیدن غذا و طعام و جز آن . (ناظم الاطباء). اوباریدن . بلع کردن . اکل . تناول . جاویدن چیزی جامد. (یادداشت مو
شاتوبریانلغتنامه دهخداشاتوبریان . [ ت ُ ب ِ ] (اِخ ) ویکنت ، فرانسوا رنه ، بسال 1768 م . در سن - مالو تولد و به سال 1848 م . در پاریس وفات یافت . در دامان مادری رنجور و بیمار و پدری
طبقات اجتماعلغتنامه دهخداطبقات اجتماع . [ طَ ب َ ت ِ اِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مردمی که از نظر وضع اجتماعی و اقتصادی با هم متفاوتند. مقریزی در رساله ٔ اغاثةالامة بکشف الغمة طبقا
شکملغتنامه دهخداشکم . [ ش ِ ک َ ] (اِ) اِشکم . بطن و آن جزء از بدن که روده ها در آن واقع شده اند. (ناظم الاطباء). ترجمه ٔ بطن و گوی و تنور از تشبیهات اوست . (آنندراج ). قسمتی ا