بیرون خزیدگیلغتنامه دهخدابیرون خزیدگی . [ خ َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت بیرون خزیده : جحوظ عین ؛ بیرون خزیدگی چشم . (ملخص اللغات ).
بیرون خزیدنلغتنامه دهخدابیرون خزیدن . [ خ َ دَ ] (مص مرکب ) برون خزیدن . بیرون جستن . بیرون خیزیدن . پلقیدن : از کجا اندر خزیدستی درین بی در حصارهمچنان یک روز اینجا ناگهان بیرون خزی .ن
بیرونلغتنامه دهخدابیرون . (اِخ ) مولد ابوریحان در بیرون خوارزم بود نه به سند و نه به تون و چنانکه یاقوت در معجم الادباء آرد، بیرون کلمه ای است فارسی و بمعنی خارج و بر است و گوید
برونلغتنامه دهخدابرون . [ ب ِ / ب ُ ] (ص ، ق ، اِ) مخفف بیرون . (برهان ). ضددرون . (شرفنامه ٔ منیری ). خارج و ظاهر. (ناظم الاطباء). ظاهر، مقابل باطن . منظر، مقابل مخبر : سر و بن
قایقآویز بازوخمround bar davit, rotary davitواژههای مصوب فرهنگستاننوعی قایقآویز که بخش فوقانی آن خمیدگی دارد و برای بیرون گذاشتن قایق در شرایطی که شناور تا 15 درجه به طرفین کژینگی داشته باشد، قابل استفاده است
پیچلغتنامه دهخداپیچ . (اِ) اسم از مصدر پیچیدن . هر یک از خمهای چیزی بر روی خویش گردیده . گردش . گشت . خمیدگی . کجی . چرخ . ثنی . مطوی . عطف . تاب . خم . تا. انثناء. حلقه . شکن
پیچشلغتنامه دهخداپیچش . [ چ ِ ] (اِمص ) عمل پیچیدن . پیچیدگی . گردش . تابیدگی . انحراف . کجی . گشتگی از سویی . خمیدگی بجانبی : عوا چهار ستاره اند از شمال سوی جنوب رفته و به آخر