بیرقلغتنامه دهخدابیرق . [ ب َ / ب ِ رَ ] (ترکی ، اِ) علم . (برهان ) (غیاث ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از آنندراج ). لواء. درفش . اختر. رایت . (یادداشت مؤلف ) : بر سر بیرق
بیرقواژهنامه آزادبیرق که همان پرچم یا نمادی گفته میشود که طایفه وعشایر عرب از ان برای اعلام حضور خود استفاده میشود ضمنا هر طایفه بیرق مخصوص بارنگ وشکل خود را دارند
بیرق دارفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکسی که بیرق در دست میگیرد و پیشاپیش دستهای از سربازان یا جمعی از مردم حرکت میکند.
بیرقدارلغتنامه دهخدابیرقدار. [ ب َ / ب ِ رَ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ بیرق . دارنده ٔ اختر و درفش . علمدار. حامل لواء. حامل بیرق .
بیرقدملغتنامه دهخدابیرقدم . [ ] (اِخ ) (المولی ) عبدالحلیم بن شیخ بیرقدم بن نصوج بن موسی بن مصطفی عبدالکریم بن حمزه . از علماء قرن یازدهم هجری . او راست : کشف رموز. غررالاحکام و ت
بیرق دارفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکسی که بیرق در دست میگیرد و پیشاپیش دستهای از سربازان یا جمعی از مردم حرکت میکند.
بیرقدارلغتنامه دهخدابیرقدار. [ ب َ / ب ِ رَ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ بیرق . دارنده ٔ اختر و درفش . علمدار. حامل لواء. حامل بیرق .
بیرقدملغتنامه دهخدابیرقدم . [ ] (اِخ ) (المولی ) عبدالحلیم بن شیخ بیرقدم بن نصوج بن موسی بن مصطفی عبدالکریم بن حمزه . از علماء قرن یازدهم هجری . او راست : کشف رموز. غررالاحکام و ت