بی رحمانهدیکشنری فارسی به انگلیسیbarbaric, brutally, cruelly, cutthroat, harsh, heartlessly, inhumanely, iniquitous, obdurately, pitilessly, relentlessly, remorseless, remorselessly, ruthlessly
عمل بیرحمانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی یگری، ظلم، توحش، شرارت، ستم، مظلمه، تطاول، دستدرازی، تعدی، زور، قتل، کُشتوکشتار، خونریزی، کُشتن، بیعدالتی جفا، غدر
بیرانةلغتنامه دهخدابیرانة. [ ن َ ] (اِخ ) (جبال الَ ....) جبال البرتاب . جبال البرانس . صورتی از کلمه ٔ پیرنه است که نام کوههای واقع میان فرانسه و اسپانیا باشد. رجوع به الحلل السن
خودسرانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام خودسرانه، دلبخواهی، مطلق، عمداً مصراً، موکداً بیرحمانه
تاکرایلغتنامه دهخداتاکرای . [ ک ِ ] (اِخ ) رمان نویس انگلیسی (1811- 1863 م .). وی در کلکته متولد شد، یکی از آثارش بازار مکاره ٔ خودنماییهای «هنری اسموند» میباشد، در آثارش زنندگی و
ترکانهلغتنامه دهخداترکانه . [ ت ُ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) منسوب به ترک . || ترک و مانند ترک . (ناظم الاطباء) : پیچیده یکی لاکی میراند بسر دربربسته یکی گزلک ترکانه کمر بر. سوزنی .بر