بیرارواژهنامه آزاددر زبان هزاره به معنی برادر است که دربین هزاره های جهان رواج دارد. در لهجۀ هزاره گی، به معنی برادر است.
بیارلغتنامه دهخدابیار. (اِخ ) دهی از دهستان سملقان ، در بخش مانه ٔ شهرستان بجنورد واقع است و 107 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9). دهی است میان بیهق و بسطام . (منتهی
بیارلغتنامه دهخدابیار. (اِخ ) نام قصبه ٔ مرکز بخش بیارجمند است که در شهرستان شاهرود واقع است و دارای 2600 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
شاخلغتنامه دهخداشاخ . (اِ) شاخه . شغ. شغه . غصن . فرع . قضیب . فنن . خُرص ، خِطر. خَضِر. نجاة. عِرزال . بار.رجوع به بار شود. شاخ درخت . (فرهنگ جهانگیری ) (فهرست ولف ) . فرع در
بیارلغتنامه دهخدابیار. (اِخ ) دهی از دهستان سملقان ، در بخش مانه ٔ شهرستان بجنورد واقع است و 107 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9). دهی است میان بیهق و بسطام . (منتهی
بیارلغتنامه دهخدابیار. (اِخ ) نام قصبه ٔ مرکز بخش بیارجمند است که در شهرستان شاهرود واقع است و دارای 2600 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
برآریدنلغتنامه دهخدابرآریدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) برآردن . برآوردن . بلند کردن . برکشیدن . رجوع به برآردن و برآوردن شود.