بیدوامیلغتنامه دهخدابیدوامی . [ دَ ] (حامص مرکب ) حالت وچگونگی بیدوام . عدم ثبات . ناپایداری . مقابل دوام .
بیدواملغتنامه دهخدابیدوام . [ دَ ] (ص مرکب ) (از: بی + دوام ) که پایندگی ندارد. ناپایدار. مقابل بادوام . بدون دوام . بی ثبات : باز در عواقب کارهای عالم تفکری کردم ... تا روشن گشت که نعمتهای این جهانی چون روشنایی برق است بیدوام و ثبات . (کلیله و دمنه ).در حسن بی نظیری
بادواملغتنامه دهخدابادوام . [ دَ ] (ص مرکب ) پایدارو استوار و ثابت . (ناظم الاطباء). رجوع به با شود.
بادژواملغتنامه دهخدابادژوام . [ دِژْ ] (اِ مرکب )بمعنی بادژفام است که سرخی بسیاهی مایل و کدورت و کمودتی باشد که در روی مردم بهم رسد. (برهان ). رجوع به آنندراج ، و بادژ، بادژفام ، بادژکام ، بادژبام ، بادش ، بادشکام ، بادشفام ، بادشنام ، بادشوام ، بادشم شود.
temporalityدیکشنری انگلیسی به فارسیموقتی بودن، بیدوامی، عرفیت، دارایی دینوی، درامد روحانیون، زود گذری، جسمانیت
temporalitiesدیکشنری انگلیسی به فارسیموقعيت ها، بیدوامی، عرفیت، دارایی دینوی، درامد روحانیون، زود گذری، جسمانیت
بیدواملغتنامه دهخدابیدوام . [ دَ ] (ص مرکب ) (از: بی + دوام ) که پایندگی ندارد. ناپایدار. مقابل بادوام . بدون دوام . بی ثبات : باز در عواقب کارهای عالم تفکری کردم ... تا روشن گشت که نعمتهای این جهانی چون روشنایی برق است بیدوام و ثبات . (کلیله و دمنه ).در حسن بی نظیری