بیدرمانلغتنامه دهخدابیدرمان . [ دَ ] (ص مرکب ) (از: بی + درمان ) بدون درمان . بی علاج و لادوا. (آنندراج ). بی چاره و لاعلاج . (ناظم الاطباء). بیچاره . غیرقابل علاج : درد بیدرمان ؛ علاج ناشدنی . مرضی لاعلاج . (یادداشت مؤلف ). درمان ناپذیر. و رجوع به درمان شود : وگر ز
بیدرمانفرهنگ مترادف و متضادبیچاره، درمانناپذیر، شفاناپذیر، بهناشدنی، علاجناپذیر، غیر قابلعلاج ≠ درمانپذیر، علاجپذیر
بیدرمانیلغتنامه دهخدابیدرمانی . [ دَ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی درمان . بی علاجی . لاعلاجی . بی چارگی .
بیدرمانیلغتنامه دهخدابیدرمانی . [ دَ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی درمان . بی علاجی . لاعلاجی . بی چارگی .
بیعلاجفرهنگ مترادف و متضادبدخیم، بیدرمان، شفاناپذیر، لاعلاج، درمانناپذیر، علاجناپذیر ≠ درمانپذیر، علاجپذیر
خوب نشدنیلغتنامه دهخداخوب نشدنی . [ ن َ ش ُ دَ ] (ص لیاقت ) غیرقابل علاج . بیدرمان . (یادداشت بخط مؤلف ).
قزل قرتلغتنامه دهخداقزل قرت . [ ق ِ زِ ق ُ ] (ترکی ، اِ مرکب ) (از: ترکی قزل ، سرخ + قُرت ، گرگ ) نفرینی است مانند زهرمار، زغنبوت ، کوفت ، کوفت کاری ، درد بیدرمان .
بیدرمانیلغتنامه دهخدابیدرمانی . [ دَ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی درمان . بی علاجی . لاعلاجی . بی چارگی .