بیدانشلغتنامه دهخدابیدانش . [ ن ِ ] (ص مرکب ) بیعقل . نادان و جاهل . (ناظم الاطباء). بیعلم و معرفت : اندرین شهر بسی ناکس برخاسته اندهمه خرطبع و همه احمق و بیدانش و دند. لبیبی .تن
بیداشتلغتنامه دهخدابیداشت . (ص مرکب ) بی پروا. متساهل و غافل . (آنندراج ). غافل و کاهل و بی خبر. (ناظم الاطباء).
بیداشتیلغتنامه دهخدابیداشتی . (حامص مرکب ) غفلت و تساهل . (آنندراج ). غفلت . || عدم توجه در کار ستور. (ناظم الاطباء).
بیدانلغتنامه دهخدابیدان . [ ب َ ] (اِخ ) بدون الف و لام ، نام مردی و موضعی است یا آبی است مر بنی جعفربن کلاب را. (منتهی الارب ). نام مردی و موضعی است . (از لسان العرب ).