بیخیدنلغتنامه دهخدابیخیدن . [ ب ِ ی َ خی دَ ] (مص ) یخ کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به یخیدن و یخ کردن شود.
بیلیونلغتنامه دهخدابیلیون . [ لیُن ْ ] (فرانسوی ، عدد، اِ) در بعضی ممالک (از جمله ایران ، امریکا وتا چندی پیش در فرانسه ) مترادف میلیارد یعنی هزارمیلیون ، و در بعضی دیگر (از جمله
حشیشةالسعاللغتنامه دهخداحشیشةالسعال .[ ح َ ش َ تُس ْ س ُ ] (ع اِمرکب ) الدواء المسمی فنجریون . (داود ضریر انطاکی ). فنجریون . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). فنجیون . رجل الحمار. فیخیون . بیخیون
بیخیدنلغتنامه دهخدابیخیدن . [ ب ِ ی َ خی دَ ] (مص ) یخ کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به یخیدن و یخ کردن شود.
بیلیونلغتنامه دهخدابیلیون . [ لیُن ْ ] (فرانسوی ، عدد، اِ) در بعضی ممالک (از جمله ایران ، امریکا وتا چندی پیش در فرانسه ) مترادف میلیارد یعنی هزارمیلیون ، و در بعضی دیگر (از جمله