بیان کردنلغتنامه دهخدابیان کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آشکار کردن و واضح کردن . تقریر نمودن . (ناظم الاطباء). بازنمودن . پدید کردن . روشن کردن تعبیر. توضیح : بیان کن که از چیست
بیان کردندیکشنری فارسی به انگلیسیbid, conceive, convey, depict, explain, explicate, express, illustrate, indicate, limn, paint, phrase, put, qualify, represent, say, speak, state, talk, tell, v
phrasingدیکشنری انگلیسی به فارسیبیان کردن، پند وامثالبعبارت دراوردن، تعبیر دراوردن، تعبیر کردن، کلمه بندی کردن