بادرنگلغتنامه دهخدابادرنگ . [ رَ] (اِ) خیار. (منتهی الارب ). نوعی از خیار باشد که خورند. (برهان ). نوعی از خیار که خیار بالنگ نیز گویند. (ناظم الاطباء). نام خیار. (آنندراج ) (انجم
بادرةدیکشنری عربی به فارسیاشاره , حرکت , اشارات و حرکات در موقع سخن گفتن , وضع , رفتار , ژست , قيافه , ادا , پيشرو , منادي , ماده متشکله جسم جديد
بیشعورفرهنگ مترادف و متضادابله، احمق، بیادراک، بیخرد، بیفراست، خنگ، سفیه، کودن، نادان، نفهم ≠ باشعور، فهیم