بیئةلغتنامه دهخدابیئة. [ ءَ ] (ع اِ) (از ب وء) جای دهی و فرودآوری . (منتهی الارب ). جای فرودآوری . (ناظم الاطباء). النزول . (اقرب الموارد). || جای باش و منزل . (منتهی الارب ). ج
بیعةلغتنامه دهخدابیعة. [ ب َ ع َ ] (ع مص ) بیع و مبیع و مباع ؛ فروختن و خریدن (از اضداد است ). (از منتهی الارب ). || هیأت بیع (چنانکه جِلسة، هیأت جلوس )، یقال انه لحسن البیعة.
بیعةلغتنامه دهخدابیعة. [ ب َ ع َ ] (ع مص ) بیعت . دست بر دست دیگری زدن در بیع یا بیعت واطاعت . (از لسان العرب ) (از منتهی الارب ). مبایعة.- بیعةالحرب ؛ بیعتی بود که هفتاد تن از
بیعةلغتنامه دهخدابیعة. [ ب َی ْ ی ِ ع َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث بَیِّع، زن نیک فروشنده و خرنده . ج ، بَیِّعات . (از لسان العرب ).
بیعةلغتنامه دهخدابیعة. [ ع َ ] (ع اِ) کلیسای نصاری یا معبد یهودان . (از لسان العرب ). کلیسای ترسایان . ج ، بیَع، بیَعات ، بیعات . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). کلیسا و در اسپان
بیدهندلغتنامه دهخدابیدهند. [ هَِ ] (اِخ ) محلی در ولایت نطنز، کاشان ، واقع و دارای معدن سرب است . (یادداشت مؤلف ).
بیاهلغتنامه دهخدابیاه . (اِخ ) نام رودخانه ای است بسیار بزرگ در نواحی لاهور. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : با توانایی و قدرت بهراسید همه پیل از آن شیر که کشتی
بیاهنجیدنلغتنامه دهخدابیاهنجیدن . [ هََ دَ ] (مص ) آهنجیدن : گفت فردا نشتر آرم پیش توخود بیاهنجم ستیم از ریش تو. رودکی .رجوع به آهنجیدن شود.
بیتةلغتنامه دهخدابیتة. [ ت َ ](ع اِ) قوت شبه . (منتهی الارب ). خورد و یکبار در شبانه روزی . (مهذب الاسماء). قوت شبانه . (ناظم الاطباء). || شب گذاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطبا
بیجهلغتنامه دهخدابیجه . [ ج َ / ج ِ ] (اِ) معشوقه کلمه ٔ فارسی است و این مصغر و مخفف بی بی است . (غیاث ). (از تاج العروس ) (یادداشت بخط مؤلف ). و هو العرس و العرس حائط بین حائط
غیللغتنامه دهخداغیل . [ غ َ ] (اِخ ) جایی است قریب یلملم . (منتهی الارب ). جایگاهی است در صدر یلملم . ذؤیب بن بیئةبن لام گوید : لعمری لقد ابکت قریم و اوجعوابجزعة بطن الغیل من
بیدهندلغتنامه دهخدابیدهند. [ هَِ ] (اِخ ) محلی در ولایت نطنز، کاشان ، واقع و دارای معدن سرب است . (یادداشت مؤلف ).
بیاهلغتنامه دهخدابیاه . (اِخ ) نام رودخانه ای است بسیار بزرگ در نواحی لاهور. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : با توانایی و قدرت بهراسید همه پیل از آن شیر که کشتی
بیاهنجیدنلغتنامه دهخدابیاهنجیدن . [ هََ دَ ] (مص ) آهنجیدن : گفت فردا نشتر آرم پیش توخود بیاهنجم ستیم از ریش تو. رودکی .رجوع به آهنجیدن شود.
بیتةلغتنامه دهخدابیتة. [ ت َ ](ع اِ) قوت شبه . (منتهی الارب ). خورد و یکبار در شبانه روزی . (مهذب الاسماء). قوت شبانه . (ناظم الاطباء). || شب گذاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطبا