بک و لکلغتنامه دهخدابک و لک . [ب ُ ک ُ ل ُ ] (ترکیب عطفی ) پک و لک . لک و پک . از اتباع است همچون خان ومان و تارومار، بمعنی ناهموار و درشت . (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آر
بک و لکلغتنامه دهخدابک و لک . [ب ُ ک ُ ل ُ ] (ترکیب عطفی ) پک و لک . لک و پک . از اتباع است همچون خان ومان و تارومار، بمعنی ناهموار و درشت . (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آر
صلاةلغتنامه دهخداصلاة. [ ص َ ] (ع اِ) دعاء. || دین . || رحمت . || استغفار. || حسن ثناء از خداوند بر پیمبر. || و گفته اند صلاة از خداوند رحمت است و از ملائکه آمرزش خواستن و از مو
بکخیانلغتنامه دهخدابکخیان . [ ب َ ] (اِ) بی هنر و خودآرای باشد و آنرا لک نیز گویند چنانکه لک و بک مشهور است . (جهانگیری ).
بکلغتنامه دهخدابک . [ ب َ ] (اِ) پک . وک . وزغ را گویند و آنرا بعربی ضفدع خوانند. (برهان ). در پهلوی وک «روایات 77-78»، سانسکریت بهک (قورباغه ) «ویلیامز 742، 2 بهکبهکایه » ، ط
پخ پخلغتنامه دهخداپخ پخ . [ پ َ پ َ ] (صوت ) پَه پَه . بَه بَه . خوش خوش . بَخ بَخ . آفرین . طوبی لک . مرحبا بک .