بلوبندلغتنامه دهخدابلوبند. [ ] (اِخ ) دهی جزء بخش خرقان ، شهرستان ساوه . سکنه ٔ آن 417 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات و سیب زمینی و انگور است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
بلوبینلغتنامه دهخدابلوبین . [ ب َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان ایجرود، بخش حومه شهرستان زنجان . سکنه ٔ آن 585 تن . آب آن از رودخانه ٔ سجاس رود و محصول آن غلات و انگور و میوه های قلمستا
یاورفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهقطعهچوب یا فلزی که با آن چیزی را در هاون بکوبند؛ دستۀ هاون: ◻︎ قَدَر از سر گرز او ساخت یاور / قضا از سر خصم او کرد هاون (نزاری: مجمعالفرس: یاور).
مدقلغتنامه دهخدامدق . [ م ِ دَق ق ] (ع اِ) آنچه بدان بکوبند. ابزاری که بدان چیزی را بکوبند. مُدُق ّ. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). ج ، مَداق ّ، مِدَقَّة، مَدَقَّة. (ناظم
مدقلغتنامه دهخدامدق . [ م ُ دُق ق ] (ع اِ) آنچه بدان بکوبند. (دستورالاخوان ). مِدَق ّ. (ناظم الاطباء). ج ، مداق . رجوع به مدق شود. || مشته ٔ نداف . (دستورالاخوان ). کوبه . (منت
رضلغتنامه دهخدارض . [ رَض ض ] (ع اِ) خرمایی که بکوبند و از خسته [هسته ] پاک کرده در شیر تر نهند، یا عام است . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). خر
چهارمیخفرهنگ انتشارات معین( ~.) (اِمر.) = چارمیخ : 1 - چهار عدد میخ که روی زمین یا دیوار به شکل مربع یا مستطیل بکوبند. 2 - نوعی شکنجه که چهاردست و پای کسی را به چهار میخ ببندند و شکنجه ا