بکبکةلغتنامه دهخدابکبکة. [ ب َ ب َ ک َ ] (ع اِ) ازدحام و آمد و رفت . || (مص ) انداختن چیزی را بر یکدیگر. || جنبانیدن . || برگردانیدن متاع . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنند
بکبکهلغتنامه دهخدابکبکه . [ ب َ ب َ ک َ / ب َ ب ِ ک ِ ] (اِ) روغن با کشک آمیخته را گویند. (برهان ) نان خورشی که از کشک با روغن آمیخته سازند. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج )
بکبکهفرهنگ انتشارات معین(بَ بَ کِ) ( اِ.) 1 - نان خورشی که از کشک و روغن آمیخته سازند. 2 - فساد کننده . 3 - در عربی به معنی ازدحام ، رفت و آمد.
بکبرةلغتنامه دهخدابکبرة. [ ب َ ب َ رَ ] (اِخ ) لقب عبدالسلام هروی که از روات حدیث است . (منتهی الارب ).
بلبکهلغتنامه دهخدابلبکه . [ ب َ ب َ ک َ / ک ِ ] (اِ) مسکه و کره ٔ تازه . (برهان ) (از آنندراج ). صاحب آنندراج گوید معنی فوق را صاحب برهان آورده و در فرهنگها نیافتم .
بکبکهلغتنامه دهخدابکبکه . [ ب َ ب َ ک َ / ب َ ب ِ ک ِ ] (اِ) روغن با کشک آمیخته را گویند. (برهان ) نان خورشی که از کشک با روغن آمیخته سازند. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج )
بکبرةلغتنامه دهخدابکبرة. [ ب َ ب َ رَ ] (اِخ ) لقب عبدالسلام هروی که از روات حدیث است . (منتهی الارب ).
بلبکهلغتنامه دهخدابلبکه . [ ب َ ب َ ک َ / ک ِ ] (اِ) مسکه و کره ٔ تازه . (برهان ) (از آنندراج ). صاحب آنندراج گوید معنی فوق را صاحب برهان آورده و در فرهنگها نیافتم .
عَتِيقِفرهنگ واژگان قرآنقديمي (منظور از بيت عتيق کعبه است که به خاطر قديمي بودنش به اين نام ناميده شده ، چون اولين خانهاي که براي عبادت خدا در زمين ساخته شد ، همين کعبه بوده همچنانکه ق