بیوژندیدنلغتنامه دهخدابیوژندیدن . [ ی َ / یُو ژَ دَ ] (مص ) اوژندیدن . افکندن . انداختن . رجوع به اوژندیدن شود.
پیوندیدنلغتنامه دهخداپیوندیدن . [ پ َ / پ ِ وَ دی دَ ] (مص ) پیوند یافتن . متصل و پیوسته و مرتبط شدن .
آخرالزمانفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهقسمت واپسین از روزگار که دنیا به آخر برسد و به قیامت بپیوندد؛ پایان روزگار: ◻︎ هرکس به زمان خویشتن بود / من سعدی آخرالزمانم (سعدی۲: ۵۱۲).
متنتنلغتنامه دهخدامتنتن . [ م ُ ت َ ت ِ ] (ع ص ) کسی که دوستان را بگذارد و بااغیار بپیوندد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
لاحقفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ویژگی چیزی یا کسی که بعد از چیز یا کس دیگر بیاید و به آن بپیوندد.۲. (ادبی) در بدیع، نوعی جناس که دو کلمه تنها در حرف اول اختلاف داشته باشند و این دو حرف متفا
امضای آستانهای پیشنگرproactive threshold signatureواژههای مصوب فرهنگستاننوعی طرح امضا که با استفاده از آن هریک از اعضای گروه مجاز است گروه را ترک کند یا به آن بپیوندد یا کلیدهای امضای خصوصی خود را بهروز کند بدون آنکه بر کلید عمومی