بخورمگویش اصفهانی تکیه ای: bexoru(n) طاری: bexru(n) طامه ای: boxoro(n) طرقی: bexoro(n) کشه ای: bexoro(n) نطنزی: baxoro(n)
بخوردگویش اصفهانی تکیه ای: bexore طاری: bexra طامه ای: boxere طرقی: bexera کشه ای: bexera نطنزی: baxora
کاشمرلغتنامه دهخداکاشمر. [ م َ ] (اِخ ) نام شهری است در ترکستان منسوب بخوبرویان . (برهان )(ناظم الاطباء). به این معنی مصحف کاشغر است . (برهان قاطع چ معین ، حاشیه ٔ لغت کاشمر). رج
حقهبازفرهنگ مترادف و متضاد۱. پاچهورمالیده، دغل، حقهساز، دوالباز، رند، شارلاتان، شعبدهباز، شیاد، کلاهبردار، کلک، محیل، مزور، مشعبد ۲. تخم جن، ناتو، ناقلا، متقلب ۳. نیرنگباز، هفتخط، پاردمس
فریبکارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط بکار، محیل، حیلهگر، آبزیرکاه، دغل، شیاد، نادرست، زیرک همهفن-حریف، بازیگر مکار، حقهباز، مردمفریب، مردمرنگکن، مکاره، پُرفریب، خائن چموش
خوب کرداریلغتنامه دهخداخوب کرداری . [ ک ِ ] (حامص مرکب ) خوش کرداری . نیکورفتاری . نکوکاری : خوب کرداری زبهرزنده نامی کرده اندزنده نامی بهتر است از زندگی لحم و عظام . سوزنی .خدای یوسف