بوگیری کردنdeodorizeواژههای مصوب فرهنگستانحذف کردن بوی نامطلوب روغن یا مواد غذایی دیگر متـ . بوزدایی کردن
بوصیریلغتنامه دهخدابوصیری . (اِخ ) (608 - 691 هَ . ق .) شرف الدین ابوعبداﷲ محمدبن سعیدبن حماد، معروف به بوصیری . نسبت وی به بوصیر یکی از قراء مصر میباشد. او در شعر و کتابت یگانه ٔ
بویریلغتنامه دهخدابویری . [ بُو ] (اِخ ) دهی از دهستان شبانکاره است که در بخش برازجان شهرستان بوشهر واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
بویریلغتنامه دهخدابویری . [ بُو وَ ] (اِخ ) تیره ای از شعبه ٔ الیاس از تقسیمات دشمن زیاری ایلات کوه کیلویه ٔ فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).
بزگیریلغتنامه دهخدابزگیری . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) گرفتن بز. بز گرفتن . رجوع به بز گرفتن شود. || مکر و حیله کردن . (غیاث اللغات ). کنایه ازمکر و حیله کردن . (آنندراج ). || دزدی . (غ
جستجو کردنلغتنامه دهخداجستجو کردن . [ ج ُ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کوشش کردن . تلاش کردن . (از ناظم الاطباء). || کاوش کردن . (یادداشت مؤلف ). طلب . تفتیش . تفحص . فحص . بحث : سزد گر ب
سلبفرهنگ مترادف و متضاد۱. برگیری، محرومیت ۲. نفی ≠ ایجاب ۳. ربایش ۴. گرفتن، برداشتن، جدا کردن، ربودن ۵. از میان بردن، برطرف کردن
شکار گرفتنلغتنامه دهخداشکار گرفتن . [ش ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) شکار کردن . صید کردن . نخجیر کردن . شکار به دست آوردن . شکار ربودن : به دل گفت کاین مرد پرهیزگارهمی از لب آب گیرد شکار