بوژنهلغتنامه دهخدابوژنه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) شکوفه و بهار درخت را گویند که هنوز نشکفته باشد و آنرا بعربی کُم خوانند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ).
بودنهلغتنامه دهخدابودنه . [ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ) پرنده ای است که آنرا تیهو میگویند و بعضی گویند پرنده ای است که شبیه به تیهو لیکن کوچکتر از او است و آنرا بعربی سلوی خوانند. (برهان
بوزنهلغتنامه دهخدابوزنه . [ زَ ن َ /ن ِ / زِ ن َ / ن ِ ] (اِ) میمون را گویند و بعربی حمدونه خوانند. (برهان ). مخفف ابوزَنَّه که کنیت میمون است و آنرا بفارسی کپی خوانند و گاه تصرف
داردلغتنامه دهخدادارد. (اِ) در درختان سیب و گلابی جوانه هایی که روی ساقه یکساله و شوران سال قبل قرارگرفته اند در سال بعد شکفته می شوند و شاخه ٔ بسیار کوتاهی بنام «دارد» تولید می
باطنلغتنامه دهخداباطن . [ طِ ] (ع اِ) پنهان . (آنندراج ) (منتهی الارب ). خلاف ظاهر. (تاج العروس ). نهان . (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). ج ، بَواطِن . (مهذب الاسماء). ناپیدا.
شلغتنامه دهخداش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به س
چهلغتنامه دهخداچه . [ چ ِ ] (حرف ربط) برای تعلیل آمده است . (ازبرهان ) (از آنندراج ). زیرا. (ناظم الاطباء). به علت اینکه و برای اینکه . (فرهنگ نظام ). ایرا که ، زیرا که ، که ا
درختلغتنامه دهخدادرخت . [ دَ / دِ رَ ] (اِ) ترجمه ٔ شجر. (آنندراج ). هر گیاه خشبی که دارای ریشه وتنه و ساقه و شاخه ها بود. شجر. نهال . (ناظم الاطباء).رستنی بزرگ و ستبر که دارای