بومسیلملغتنامه دهخدابومسیلم . [ م ُ س َ ل ِ ] (اِخ ) در بیتهای زیر ظاهراً مقصود، مسیلمه ٔ کذاب است : بومسیلم را لقب کذاب ماندمر محمد را اولوالالباب ماند. مولوی .جامه پشمین از برای
گدلغتنامه دهخداگد. [ گ َ ] (ص ، اِ) گدا باشد که گدایی کننده است . (برهان ) : شیر پشمین از برای گد کنندبومسیلم را لقب احمد کنند. مولوی (مثنوی چ نیکلسون ج 1 ص 21).- گد کردن ؛ گ
لقب کردنلغتنامه دهخدالقب کردن . [ ل َ ق َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لقب دادن . لقب نهادن : کی شود زندان تاری مر ترا بستان خوش گرچه زندان را به دستانها کنی بستان لقب . ناصرخسرو.جامه پشمین
کدلغتنامه دهخداکد. [ ک َدد ] (ع اِ) شانه ٔ سر. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). مشط الرأس . (تاج العروس ). || جواز که در وی چیزی کوبند مثل هاون و مانند آن . (منتهی الارب ).
اولولغتنامه دهخدااولو. [ اُ ] (ع اِ) جمع است به معنی ذو و واحد ندارد و گویند اسم جمع است و واحد آن ذو است به معنی صاحب . (اقرب الموارد). ذو بمعنی صاحب و خداوند. (ناظم الاطباء).
بطرلغتنامه دهخدابطر. [ ب َ طَ ] (ع مص ) سخت شادی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در شادی و تنعم از حد درگذشتن . (ترجمان علامه جرجانی ص 26). سخت شاد شدن .(آنندراج ). || (