بولیلغتنامه دهخدابولی . [ ب َ ] (اِ) تیز کردن جانور شکاری بر جانور دیگر و در هند، باولی شهرت دارد. (غیاث ). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
بولیلغتنامه دهخدابولی . [ ب َ / بُو ] (ص نسبی ) آنچه که مربوط به پیشاب است . آنچه از ادرار بدست آید. آلوده به ادرار. منسوب به ادرار. (فرهنگ فارسی معین ).
بولی دادنلغتنامه دهخدابولی دادن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) تیز کردن جانور شکاری بر جانور دیگر و این جانور، خواه صحرایی باشد، خواه خانگی . و آنرا در عرف هند، باولی گویندو ظاهراً اول مخفف
بولیسلغتنامه دهخدابولیس . [ ب ُ وِ ] (ع اِ) آلتی که حفاران برای تحقیق عمق آب و جنس زمین که در ته آن واقع است بکار برند. (از دزی ج 1 ص 131).
بولیصةلغتنامه دهخدابولیصة. [ ب ُ وِ ص َ ] (ع اِ) نامه ٔ تجارتی . ج ، بوالیص . بوالص . (از دزی ج 1 ص 131).
بولیموسلغتنامه دهخدابولیموس . (ع اِ) بطلان شهوت معده با شدت احتیاج همه اعضاء بغذا. جوع البقر. (بحر الجواهر) (از دزی ج 1 ص 131).
بولی دادنلغتنامه دهخدابولی دادن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) تیز کردن جانور شکاری بر جانور دیگر و این جانور، خواه صحرایی باشد، خواه خانگی . و آنرا در عرف هند، باولی گویندو ظاهراً اول مخفف
بولیسلغتنامه دهخدابولیس . [ ب ُ وِ ] (ع اِ) آلتی که حفاران برای تحقیق عمق آب و جنس زمین که در ته آن واقع است بکار برند. (از دزی ج 1 ص 131).
بولیصةلغتنامه دهخدابولیصة. [ ب ُ وِ ص َ ] (ع اِ) نامه ٔ تجارتی . ج ، بوالیص . بوالص . (از دزی ج 1 ص 131).
بولیموسلغتنامه دهخدابولیموس . (ع اِ) بطلان شهوت معده با شدت احتیاج همه اعضاء بغذا. جوع البقر. (بحر الجواهر) (از دزی ج 1 ص 131).