بوغندلغتنامه دهخدابوغند. [ غ َ ] (اِ) عشقه و پیچه . (آنندراج ). عشقه و پیچک و لبلاب . (ناظم الاطباء).
بوزندانلغتنامه دهخدابوزندان . [ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان دودانگه بخش ضیأآباد که در شهرستان قزوین واقع است و دارای 1034 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
بوغدانلغتنامه دهخدابوغدان . (اِ مرکب ) چیزی که قلندران در آن اسباب گدایی نگاه دارند. (غیاث ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
بوغنجلغتنامه دهخدابوغنج . [ غ َ ] (اِ) شونیز. و آن تخمی است ریزه و سیاه رنگ و بعربی حبةالسودا خوانند. (برهان ) (آنندراج ). سیاه دانه . (رشیدی ) (الفاظ الادویه ). سیاهدانه . شونیز
بوغنجلغتنامه دهخدابوغنج . [ غ َ ] (اِخ ) فوشنج را گفته اند و آن قصبه ای است در خراسان نزدیک قندهار. (برهان ) (آنندراج ). نام موضعی است . (ناظم الاطباء). رجوع به بوشنج و فوشنج شود
بوزندانلغتنامه دهخدابوزندان . [ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان دودانگه بخش ضیأآباد که در شهرستان قزوین واقع است و دارای 1034 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
بوغدانلغتنامه دهخدابوغدان . (اِ مرکب ) چیزی که قلندران در آن اسباب گدایی نگاه دارند. (غیاث ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
بوغنجلغتنامه دهخدابوغنج . [ غ َ ] (اِ) شونیز. و آن تخمی است ریزه و سیاه رنگ و بعربی حبةالسودا خوانند. (برهان ) (آنندراج ). سیاه دانه . (رشیدی ) (الفاظ الادویه ). سیاهدانه . شونیز