بوطلغتنامه دهخدابوط. [ ب َ ] (ع مص ) محتاج شدن پس از توانگری و خوار شدن پس از ارجمندی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
بوتلغتنامه دهخدابوت . (اِ) بیونانی ، درختی است ثمر آن شبیه زعرور و حکیم میرمحمدمؤمن ، نوشته : ظاهراً درخت کنوس طبری ، همین باشد. (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). در
بوتلغتنامه دهخدابوت . (اِخ ) شهری است که در مصر بوده و غیب گویان آن شهرتی داشتند. (ایران باستان ج 1 ص 518).
بوطهلغتنامه دهخدابوطه . [ طَ ] (معرب ،اِ) بوته ٔ زرگری . (ناظم الاطباء). بوتقه است و معرب .(از اقرب الموارد). معرب بوته . رجوع به بوته شود.
بوطمعیلغتنامه دهخدابوطمعی . [ طَ م َ ] (حامص مرکب ) طمع داشتن . حریص بودن : زآن پس که چار صحف قناعت بخوانده ای خود را ز لوح بوطمعی عشرخوان مخواه .خاقانی .
بوطهلغتنامه دهخدابوطه . [ طَ ] (معرب ،اِ) بوته ٔ زرگری . (ناظم الاطباء). بوتقه است و معرب .(از اقرب الموارد). معرب بوته . رجوع به بوته شود.
بوطمعیلغتنامه دهخدابوطمعی . [ طَ م َ ] (حامص مرکب ) طمع داشتن . حریص بودن : زآن پس که چار صحف قناعت بخوانده ای خود را ز لوح بوطمعی عشرخوان مخواه .خاقانی .