بوصلغتنامه دهخدابوص . [ ب َ ] (ع مص ) پیش گرفتن و تقدم نمودن . || بشتافتن . || گریختن . || پوشیده شدن . || ستهیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
بوصلغتنامه دهخدابوص .(ع اِ) رنگ . یقال : تغیر بوصُه ُ. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رنگ و لون . (ناظم الاطباء). || سرین و نرمی گوشت آن . (منتهی الارب ) (آنندراج
بوثلغتنامه دهخدابوث . [ ب َ ] (ع مص ) بحث کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کاویدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). واپژوهیدن . (
بوسلغتنامه دهخدابوس . (اِ) مخفف بوسه است و بعربی قبله گویند. (برهان ). معروف است و اصل آن بوسیدن است . (از انجمن آرا). اعراب ، ضم آنرا فتح کرده ، بوس گویند و در خود آورده اند و
بوسلغتنامه دهخدابوس . [ ب َ ] (ع مص ) بوسیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آمیختن . || درشت گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
بوصاءلغتنامه دهخدابوصاء. [ ب َ ] (ع ص ، اِ) زن کلان سرین . || بازیی است . و آن چنان است که چوبی را که یک طرف آن آتش گرفته باشد بر سر بگردانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم
بوصاءلغتنامه دهخدابوصاء. [ ب َ ] (ع ص ، اِ) زن کلان سرین . || بازیی است . و آن چنان است که چوبی را که یک طرف آن آتش گرفته باشد بر سر بگردانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم