بوشیلغتنامه دهخدابوشی . [ ب َ شی ی / بو شی ی ] (ع ص ) مرد ناکس و فرومایه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
بوشیلغتنامه دهخدابوشی . [ ب َ شی ی / بو شی ی ] (ع ص ) درویش بسیارعیال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
بوشیدنلغتنامه دهخدابوشیدن . [ دَ ] (مص ) آغاز کاری کردن . (آنندراج ). شروع به هر کاری نمودن . (ناظم الاطباء). || اندیشیدن . (آنندراج ). || ملاحظه کردن . (ناظم الاطباء).
علی بوشیلغتنامه دهخداعلی بوشی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن عمربن محمدبن احمد بوشی انصاری ، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن . فقیه بود و در سال 790 هَ . ق . در مصر قدیم متول
بوش سر کوچک دستهپیستونpiston pin bushing,small end bushing,connecting rod small end bushواژههای مصوب فرهنگستانبوشی که در محل اتصال سر کوچک دستهپیستون به انگشتی پیستون تعبیه میشود متـ . بوش سر کوچک شاتون، آستینۀ سر کوچک دستهپیستون، آستینۀ سر کوچک شاتون
بوشیدنلغتنامه دهخدابوشیدن . [ دَ ] (مص ) آغاز کاری کردن . (آنندراج ). شروع به هر کاری نمودن . (ناظم الاطباء). || اندیشیدن . (آنندراج ). || ملاحظه کردن . (ناظم الاطباء).