بوشالغتنامه دهخدابوشا. (اِ) اندیشه و فکر. (آنندراج ). تفکر و تخیل . || اشتیاق . || تشویش و پریشانی . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
بوشادلغتنامه دهخدابوشاد. (اِ) بلغت یونانی شلغم خام را گویند. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ). شلغم خام . (آنندراج ). شلغم . (رشیدی ) (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به لکلرک ج 1 ص 291 ش
بوشاسبلغتنامه دهخدابوشاسب . (اِ) خواب دیدن باشد و به عربی رؤیا خوانند. (برهان ). خواب دیدن . (ناظم الاطباء). بوشباس . بمعنی خواب دیدن باشد که آنرا بتازی رؤیا خوانند. (آنندراج )
بوشادلغتنامه دهخدابوشاد. (اِ) بلغت یونانی شلغم خام را گویند. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ). شلغم خام . (آنندراج ). شلغم . (رشیدی ) (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به لکلرک ج 1 ص 291 ش
بوشاسبلغتنامه دهخدابوشاسب . (اِ) خواب دیدن باشد و به عربی رؤیا خوانند. (برهان ). خواب دیدن . (ناظم الاطباء). بوشباس . بمعنی خواب دیدن باشد که آنرا بتازی رؤیا خوانند. (آنندراج )
بوشاسبفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهخواب؛ رؤیا؛ خواب خوش: ◻︎ نه در بیدار گفتم نه به بوشاسب / نگویم جز به پیش تخت گشتاسب (زراتشتبهرام: مجمعالفرس: بوشاسب).