بوسیدهلغتنامه دهخدابوسیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) کسی که او را بوسیده باشند. (فرهنگ فارسی معین ). || کهنه و فرسوده و مندرس و در اصل ببای فارسی است و به بای عربی شهرت گرفته . (غیاث )
بوسیدنلغتنامه دهخدابوسیدن . [ دَ ] (مص ) بوسه دادن . (آنندراج ). بوسه دادن . بوس کردن . ماچ کردن . (فرهنگ فارسی معین ). بوسه زدن . بوسه کردن . (ناظم الاطباء). تقبیل : ز مشکوی شیری
مقبللغتنامه دهخدامقبل . [ م ُ ق َب ْ ب َ ] (ع ص ) بوسیده شده . شخص بوسیده شده . || جای بوسیده شده . (از ناظم الاطباء). و رجوع به تقبیل شود. || جامه ٔ درپی کرده . (منتهی الارب )
ملثملغتنامه دهخداملثم . [ م ُ ل َث ْ ث َ ] (ع ص ) بوسیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). || دهان بند بر دهن استوار بسته . (از اقرب الموارد).
بنت عمرانلغتنامه دهخدابنت عمران . [ ب ِ ت ُ ع ِ ] (اِخ ) مریم . مادر عیسی : پوشیده آستین را بر چهره بنت عمران بوسیده آستان را صد بار ابن وائل .سلمان .
بوسه زیبلغتنامه دهخدابوسه زیب . [ س َ / س ِ ] (نف مرکب )... و بوسه فریب و بوسه ریز و بوسه ربااکثر در صفات دهان و لب محبوب مستعمل میشود. (آنندراج ). لبهای تازه بوسیده . (ناظم الاطباء