بولسریلغتنامه دهخدابولسری . [ س َ ] (اِ) نام درختی است که آنرا مردم ، مولسری می گویند. ظاهراً در اصل مور بود بمعنی تاج و سری در هندی بمعنی راجه یعنی درختی که گلش لایق سلاطین است .
پرخشفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کفل؛ سرین.۲. کفل و ساغری اسب و استر: ◻︎ بور شد چرمهٴ تو از بس خون / که زدش بر پرخش و بر پهلو (مسعودسعد: لغتنامه: پرخش).
پلوس پرسالغتنامه دهخداپلوس پرسا. [ پ ُ پ ِ ](اِخ ) پلوس فارسی . پل ایرانی . حکیمی از مردم ایران .او راست کتابی در فلسفه بنام انوشیروان و در این کتاب جایگاه دانش را بالاتر از دین قرار
شیپورلغتنامه دهخداشیپور. [ ش َ / ش ِ ] (اِ) نفیر را گویند که برادر کوچک کرناست ، و آنرا نای رومی نیز خوانند. (برهان ). معرب آن شبور. نای رومی که در رزم نوازند. (از رشیدی ) (انجمن
خایهلغتنامه دهخداخایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) خصیه ٔ انسان . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (دهار). گند. جند. تخم . بیضه . دنبلان ، طملان : بلیف خرما پیچیده
سوختنلغتنامه دهخداسوختن . [ ت َ ] (مص ) اوستا ریشه ٔ ساوچ ، سئوکایاهی (روشن کردن )، ساوکا «اتر» (شعله ٔ آتش )، «سائوکنت » (سوخته )،پهلوی «سوختن « » سوچیشن » ، هندی باستان ریشه ٔ