بدادانلغتنامه دهخدابدادان . [ ب ِ / ب ِ ن ِ ] (ع اِ) بصیغه ٔ تثنیه ، دو بداد که بر پشت ستور بندند تا ریش نگردد. (ناظم الاطباء). هر دو طرف زین و کوسه ٔ (ظ:کوهه ٔ) اسپ . بَدیدان . (کشف اللغات از آنندراج ). و رجوع به بَداد شود. || هر دو خانه ٔ خرجین . (کشف اللغات
تفت دادنلغتنامه دهخداتفت دادن . [ ت َ دَ ] (ع مص ) کمی در تابه برشته کردن . کمی سرخ کردن . بی روغن و آبی حرارت دادن به چیزی ، در ظرفی برآتش نهاده . در آشپزی بودادن چنانکه آرد حلوا را در تابه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
رائحةدیکشنری عربی به فارسیماده ء عطري , بوي خوش عطر , بو , رايحه , عطر , عطر و بوي , طعم , شهرت , ردشکار , سراغ , سررشته , پي , خوشبويي , ادراک , بوکشيدن , بويايي , شامه , استشمام , بوکشي , بوييدن , بوکردن , بودادن , رايحه داشتن , حاکي بودن از
برشتهلغتنامه دهخدابرشته . [ ب ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) نعت مفعولی است از برشتن . بریان . بریان کرده . (حاشیه ٔ منیری ). بریان کرده . (آنندراج ). برهود. نیک پخته و رطوبت آن گرفته شده . (یادداشت مؤلف ). به آتش خوب پخته چنانکه روی آن سرخ و چون نیم سوخته گردد. مش