دیرتازلغتنامه دهخدادیرتاز. (نف مرکب ) که تاخت ممتد و طولانی دارد. که تاخت و تاز او دراز کشد : بده پند و خاموش یکچند روزی یله کن بدین کره ٔ دیر تازش .ناصرخسرو.
ذروثیوسلغتنامه دهخداذروثیوس . [ ] (اِخ ) ابن القفطی گوید عالمی ریاضی از مردم روم و مشهور است و او را در علم فلک و احکام نجومیه ید طولی و تصانیفی است که نزد اهل این دانش شهرت دارد. و از جمله ٔ تصانیف او کتاب الخمسة است که محتوی چند کتاب است ، کتاب اول در موالید و کتاب دویم در تواریخ و ادوار و کتا
درتاجلغتنامه دهخدادرتاج . [ دَ ] (اِ) گیاهی است عاشق آفتاب زیرا که به هر طرف که آفتاب گردد او نیز گردد و آنرادر عراق توله گویند. (برهان ) (از آنندراج ) (اوبهی ).گیاه آفتابگردان . (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف ورتاج است . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به ورتاج شود.