بودالغتنامه دهخدابودا. (اِخ ) این لغت از سانسکریت «بودها» (بمعنی بیدار، آگاه ، باهوش ، زرنگ ، خردمند) نام وی سیدارتمه گوتمه و مشهور است به ساکیامونی (حکیم قبیله ٔ ساکیا) یا ساکی
بودانهلغتنامه دهخدابودانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) نام تخم دوایی است . دانه وتخمی دوایی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اشتینگاس ).
بودارلغتنامه دهخدابودار. (نف مرکب ) بوی دار. دارنده ٔ بو. آنچه دارای رایحه باشد. چیزی که دارای بو و رایحه باشد. || سخن کنایه آمیز که دارای معنی غیر معنی ظاهر باشد. (فرهنگ فارسی م
بوداپستلغتنامه دهخدابوداپست . [ پ ِ ] (اِخ ) پایتخت مجارستان (هنگری ) بر کنار شط دانوب واقع است و 1951000 تن سکنه دارد. این شهر از اتحاد «بودا» و «پست » در سال 1873 م . بوجود آمد و
بوداییلغتنامه دهخدابودایی . (ص نسبی ) منسوب به بودا. رجوع به بودا شود. || پیرو آئین بودا. || دین منسوب به بودا. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بودا شود.
بوداپستلغتنامه دهخدابوداپست . [ پ ِ ] (اِخ ) پایتخت مجارستان (هنگری ) بر کنار شط دانوب واقع است و 1951000 تن سکنه دارد. این شهر از اتحاد «بودا» و «پست » در سال 1873 م . بوجود آمد و