بوحالغتنامه دهخدابوحا. (اِ) بلغت یونانی ، گیاه ماه پروین را گویند و بیخ آنرا بعربی ، جدوار خوانند و گویند با بیش در یک جا روید. (برهان ) (ناظم الاطباء). گیاه ماه پروین را گویندک
بوحلغتنامه دهخدابوح . [ ب َ ] (ع مص ) ظاهر شدن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ). || باح بسره ، بوحاً و بؤوحاً و بؤوحةً؛ ظاهر کرد راز را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن ابی طاهر الاسفراینی مکنی به ابوحامد. امام اصحاب حدیث به بغداد. و ثعالبی در یتیمه ذکر او آورده و گوید: و هو صدر فقهاء البغداد. و انه ب
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن زیدبن یسار ابوالعباس ثعلب النحوی اللغوی الخراسانی . امام کوفیین در نحو و لغت . و ثقة و بادیانت . وی ایرانی و از موالی بنوشیب