بوجیلغتنامه دهخدابوجی . (اِخ ) دهی از دهستان طارم سفلی است که در بخش سیروان شهرستان زنجان واقع است و 392 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
بوجیواژهنامه آزاد(سده ای؛ خمینی شهر اصفهان) به معنی آلت تناسلی مردانه، که بیشتر برای کودکان و افراد کم سن و سال به کار می رود.
بوژیbogie 1, truckواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای شامل چهار یا شش چرخ که بهصورت جفت در زیر وسیلۀ نقلیۀ ریلی طویل نصب میشود و ازطریق لولایی مرکزی حرکت و انعطاف وسیلۀ نقلیۀ را در پیچها تسهیل میکند
علی آبادلغتنامه دهخداعلی آباد. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاردولی بخش اسدآباد شهرستان همدان واقع در 12هزارگزی شمال باختر قصبه ٔ اسدآباد و 6هزارگزی شمال باختر بوجین . ناحیه ای
بوجپالغتنامه دهخدابوجپا. [ ج ِ ] (اِ) بلغت زند و پازند، خیار بادرنگ را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). هزوارش «بوچینا» ، «بئوجینه » ، پهلوی «خیار» ... بوچی
جلگه افشارلغتنامه دهخداجلگه افشار. [ ج ُ گ ِ اَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش اسدآباد شهرستان همدان است . این دهستان در قسمت مرکزی بخش قرار دارد و محدود است از شمال بدهستان چهاردو
بنجیلغتنامه دهخدابنجی . [ ب َ ] (ص نسبی ) نسبت است به بنج رودک که قریه ای است از قرای رودک در نواحی سمرقند. (انساب سمعانی ).
بنجیدنلغتنامه دهخدابنجیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) مأنوس گردیدن و مألوف شدن . || یاری دادن . (آنندراج ). کمک کردن .یاری کردن . (ناظم الاطباء). || خرد کردن . || ساختن . کنانیدن . || مه