بوجارلغتنامه دهخدابوجار. (ص ) کسی که شغلش پاک کردن غلات و حبوب است ، بوسیله ٔ غربال . کسی که خرمن را باد میدهد. کمدار. (فرهنگ فارسی معین ). کمدار و آنکه غله را از خاک و خاشاک پاک
بوجارفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکسی که پیشهاش پاک کردن غلات است و حبوبات و غلات را با غربال پاک میکند. بوجار لِنجان: [عامیانه، مجاز] کسی که هر کجا نیرو و قدرت و سود و فایده ببیند به آن طرف ب
دستگاه بوجارwinnowerواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی که یک یا چند غربال دارد و با گذراندن افقی جریان هوا از میان دانهها ناخالصیهای آنها را جدا میکند
بوجارفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکسی که پیشهاش پاک کردن غلات است و حبوبات و غلات را با غربال پاک میکند. بوجار لِنجان: [عامیانه، مجاز] کسی که هر کجا نیرو و قدرت و سود و فایده ببیند به آن طرف ب
بوجارلغتنامه دهخدابوجار. (ص ) کسی که شغلش پاک کردن غلات و حبوب است ، بوسیله ٔ غربال . کسی که خرمن را باد میدهد. کمدار. (فرهنگ فارسی معین ). کمدار و آنکه غله را از خاک و خاشاک پاک
لنجانلغتنامه دهخدالنجان . [ ل ِ ] (اِخ ) از توابع اسپاهان و دارای معدن نقره است . از بلوکات اسپاهان حد شمالی بزررود و ماربین ، شرقی شهرضا و سمیرم سفلی و کراج ،جنوبی چهارمحال و غر
خان لنجانلغتنامه دهخداخان لنجان . [ ل ِ ] (اِخ ) موضعی است به فارس ، بنابر قول ابوسعید موضعی به اصفهان بوده است . این شهر شهری بسیار نیکو و دارای بازار بزرگ بوده است و از آنجا عده ای
لنجویهلغتنامه دهخدالنجویه . [ ل َ ی َ ] (اِخ ) جزیره ٔ بزرگی به زمین زنگ که از جمیع نواحی مراکب بدانجا روی کند و در عهد یاقوت مردم آن به جزیره ٔ دیگری به نام تنباتو نقل کرده بودند