بواریلغتنامه دهخدابواری . [ ب َ ] (اِخ ) لقب حسن بن الربیع شیخ بخاری و مسلم . (منتهی الارب ) (از لباب الانساب ) (آنندراج ).
خضرلغتنامه دهخداخضر. [ خ ِ ](اِخ ) ابن هادی بواریحی موصلی کاتب . او کتاب کامل التعبیر تفلیسی را از فارسی به ترکی ترجمه کرد و در عصر سلطان سلیمان صفوی میزیست . (یادداشت بخط مؤل
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) تقی ّالدین نصیبی . او ابوالعباس احمدبن مبارک بن نوفل النصیبی الخُرفی است صاحب بغیه بنقل از ذهبی گوید: وی امامی عالم و عامل بود و بموصل د
دانوبلغتنامه دهخدادانوب . (اِخ ) نام بزرگترین و مهمترین رودخانه ٔ اروپای مرکزی و جنوبی است . ایستر. نهر طونه . این رود را بزبان آلمانی داناو و بزبان اسلواکی دوناج و بزبان هنگری د
مخاریقلغتنامه دهخدامخاریق . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِخراق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج )(ناظم الاطباء). و رجوع به مخراق شود. || ج ِ مَخرَقَة. دروغها و نیرنگها: و لاتزال مخ