بهلغتنامه دهخدابه . [ ب َ ه ه ](ع مص ) خداوند مرتبه و جاه شدن ، نزدیک سلطان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
بهلغتنامه دهخدابه . [ ب َه ْ ] (صوت ) وه . په . کلمه ٔ تحسین که در تعریف و تمجید استعمال شود.خوشا. خرّما. (فرهنگ فارسی معین ) (از ناظم الاطباء).به به . بخ . به . زه . احسنت .
بهلغتنامه دهخدابه . [ ب ِه ْ ] (اِ) نام میوه ای است مشهور. (برهان ). نام میوه ای است مشهور که آنرا بهی نیز گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا). درختی است از تیره ٔ گل سرخیان ، جزو د
اهمیت ندادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی دادن، ناچیز شمردن، بهاندادن، بهبازی گرفتن، آلت دست قرار دادن، خوار داشتن
دست کم گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال م گرفتن، کم برآوردکردن، کمبها دادن، ناچیز شمردن، ناچیز گرفتن، سبُک گرفتن، جانب احتیاطرا گرفتن، کمترقلمدادکردن، حقیقترا اظهار نکردن، کمتر
طوبیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدرختی در بهشت: ◻︎ به باغی در او سایهٴ شاخ طوبی / به باغی در او چشمهٴ آب کوثر (فرخی: ۵۴).
غرابفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (زیستشناسی) کلاغ سیاه.۲. (صفت) [مجاز] خودخواه.۳. (نجوم) صورت فلکی کمنوری در آسمان نیمکرۀ جنوبی؛ کلاغ.۴. (زیستشناسی) زاغ.۵. نوعی کشتی بادی که به شکل کلاغ