به طور قاطعدیکشنری فارسی به انگلیسیconclusively, emphatically, finally, firmly, peremptorily, stringently
یکدستیلغتنامه دهخدایکدستی . [ ی َ / ی ِ دَ] (ص نسبی ) منسوب به یکدست . مربوط به یکدست . || (ق مرکب ) با یک دست . به وسیله ٔ یک دست : سنگ بدان بزرگی را یکدستی برمی دارد. (از یادداش
غژیدنلغتنامه دهخداغژیدن . [ غ َ دَ ] (مص ) نشسته به راه رفتن ، چنانکه طفلان و مردمان شل به راه روند. (از برهان قاطع) (آنندراج ). به زانو و دست و سرین رفتن کودک . (از فرهنگ رشیدی
گیلانلغتنامه دهخداگیلان . (اِخ ) مرکب از گیل به اضافه ٔ ان ، پسوند مکان ، در پهلوی گلان . یعنی مملکت گیل ها، نزد یونانیان گلا ، در اوستا نام ناحیتی به صورت «ورنا» آمده و خاورشناس
مرزهلغتنامه دهخدامرزه . [ م َ زَ / زِ ] (اِ) نوعی از سعتر بستانی که برگش دراز باشد. (رشیدی ) (از برهان قاطع) (از جهانگیری ).سبزی ای است خوردنی که مانند ریحان و ترخان با آن خورند