ناخن به سنگ آمدنلغتنامه دهخداناخن به سنگ آمدن . [ خ ُ ب ِ س َ م َ دَ ](مص مرکب ) کنایه از امر ناملایم پیش آمدن . (بهار عجم ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ناامید شدن : به سنگ ناخن هر تشنه لب ک
سنگلغتنامه دهخداسنگ . [ س َ ] (اِ) سنگ در پهلوی به معنی ارزش و قیمت آمده «تاوادیا هَ . 164» . معروف است و به عربی حجر خوانند. (از برهان ). حجر. صخره . (ترجمان القرآن ترتیب عادل
شیشهلغتنامه دهخداشیشه . [ شی ش َ / ش ِ ] (اِ) زجاج . آبگینه . زجاجه . (یادداشت مؤلف ). جسمی صلب و غیرحاجب (حاکی ) ماوراء و بیرنگ که آنرا از ذوب شن مخلوط با پتاس و سود حاصل می ک
زیرلغتنامه دهخدازیر. (ق ، اِ، حرف اضافه ) نقیض بالا. (برهان ). یعنی پایین . پهلوی «ازیر» ، «اژر» ، «هچ -اذر» ، از اوستایی «هچا + اذئیری » ، کردی «ژیر» ، بلوچی عاریتی «چره » و «
افشای راز کردنلغتنامه دهخداافشای راز کردن . [ اِ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راز کس آشکارا کردن . طنبور از غلاف بیرون آوردن و بیرون کردن . طنبور از جوال بیرون کردن . زنار از زیر خرقه گشادن .
رو کردنلغتنامه دهخدارو کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیش آمدن . واقع شدن . حادث شدن : بدبختی به ما رو کرد. دولت به ما رو کرد. (یادداشت بخط مؤلف ). حاصل شدن . ظهور کردن . (از غیاث ا