جا گرفتنفرهنگ انتشارات معین(گِ رِ تَ) (مص ل .) 1 - در جایی استقرار یافتن . 2 - جایی را به خود اختصاص دادن .
شر خریدنلغتنامه دهخداشر خریدن . [ ش َ خ َ دَ ] (مص مرکب ) مدعایی را پیش از اثبات در محکمه ای با دادن وجهی قبول کردن و سود و زیان آن را به خود اختصاص دادن .
جافرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. محل.۲. هر قسمتی از فضا یا سطح که کسی یا چیزی در آن قرار بگیرد.۳. منزل.۴. اثر باقیمانده از چیزی بر روی یک سطح: جای مُشت.۵. بستر: جا تَر است و بچه نیست.۶. جان
صابئینلغتنامه دهخداصابئین . [ ب ِ ] (اِخ ) صابئه . نامی که به دو فرقه ٔ کاملاً مشخص اطلاق میشود: 1 - ماندائی ها یا صبه ، فرقه ٔ یهودی و مسیحی بین النهرین (مسیحیان پیرو یحیی معمد).
گئوماتلغتنامه دهخداگئومات . [ گ ِ ] (اِخ ) گوماتا. غاصب تاج و تخت هخامنشی که در زمان مسافرت کمبوجیه پسر کوروش بزرگ به مصر خود را بنام بردیا برادر پادشاه معرفی و سلطنت را غصب کرد.