افراط کردنلغتنامه دهخداافراط کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از حد درگذشتن . زیاده روی کردن در کاری . اسراف . شورش را درآوردن در افراط و رجوع به افراط شود.
بنداندنلغتنامه دهخدابنداندن . [ ب َ دَ ] (مص ) منجمد کردن : برودت به افراط بر وی غالب شود و آن بخار را ببنداند، پیش از آن که آب شود و همچنان بسته به زمین آید. آن جوهر را برف گویند.
ترفسلغتنامه دهخداترفس . [ ت َ رَف ْ ف ُ ] (ع مص ) به افراط خوردن . پرخوری کردن و بحد افراط چاق گردیدن . (از دزی ج 1 ص 145).
جامه بالیدنلغتنامه دهخداجامه بالیدن . [ م َ / م ِ دَ ] (مص مرکب ) بالیدن به افراط از خوشی . (بهار عجم از ارمغان آصفی ) : چون شمع هرکه سوخته داغ نیاز توبالیده جامه ، جامه بخود از گداز ت