نطخلغتنامه دهخدانطخ . [ ن ِ ] (ع اِ) گویند هو نطخ شر به اضافت نطخ به شر؛ یعنی او صاحب بدی است . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). صاحب شر. (متن اللغة) (اقرب الموارد). دارای بدی
رزملغتنامه دهخدارزم . [ رَ ] (اِخ ) موضعی است به دیار مراد. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ). خوارزم شهری است ، گویند اصل آن خوارزم است به اضافت خوار به رزم .و رزم
زرشکوفهلغتنامه دهخدازرشکوفه . [ زَ ش ِ / ش ُ ف َ / ف ِ ] (اِ مرکب ) به اضافت مشبه الی المشبه به . کنایه از ذات شکوفه . (آنندراج ).
تیر سازلغتنامه دهخداتیر ساز. [ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به اضافت به معنی مضراب و زخمه . (آنندراج ). مضراب ساز. (غیاث اللغات ) : چو تیر ساز، خود در دلنشینی ید طولاش در سحرآفرین
بینالغتنامه دهخدابینا. [ ب َ ] (ع اِ) همان بین است که به اشباع فتحه الف پیدا گردیده گویند و بینا نحن کذا. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || بینا و بینمااز حروف ابتداء است