بهمنشلغتنامه دهخدابهمنش . [ ب ِ م َ ن ِ ] (ص مرکب ) وهمنش . دارای منش نیک . دارنده ٔ اندیشه ٔ خوب . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به منش شود.
بهمهلغتنامه دهخدابهمه . [ ب ُ م َ / م ِ ] (ص ) چیز بی بها وبی قیمت . || مغلوب نشدنی . (ناظم الاطباء).
بهمةلغتنامه دهخدابهمة. [ ب َ هَِ م َ ] (ع ص ، اِ) ارض بهمة؛ زمین بهمی ناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به بهمی شود.
بهمةلغتنامه دهخدابهمة. [ ب ُ م َ ] (ع ص ، اِ) دلاوری که کسی بر وی دست نیابد. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دلیر. (آنندراج ). مرد دلیر که بر او ظفر نباشد. (
بهمةلغتنامه دهخدابهمة. [ب َ م َ ] (ع اِ) ستور ریزه مانند بره و بزغاله و گوساله . ج ، بَهْم ، بَهَم ، بِهام . جج ، بِهامات . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب
بهمنشلغتنامه دهخدابهمنش . [ ب ِ م َ ن ِ ] (ص مرکب ) وهمنش . دارای منش نیک . دارنده ٔ اندیشه ٔ خوب . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به منش شود.
بهمهلغتنامه دهخدابهمه . [ ب ُ م َ / م ِ ] (ص ) چیز بی بها وبی قیمت . || مغلوب نشدنی . (ناظم الاطباء).
بهمةلغتنامه دهخدابهمة. [ ب َ هَِ م َ ] (ع ص ، اِ) ارض بهمة؛ زمین بهمی ناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به بهمی شود.
بهمةلغتنامه دهخدابهمة. [ ب ُ م َ ] (ع ص ، اِ) دلاوری که کسی بر وی دست نیابد. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دلیر. (آنندراج ). مرد دلیر که بر او ظفر نباشد. (
بهمةلغتنامه دهخدابهمة. [ب َ م َ ] (ع اِ) ستور ریزه مانند بره و بزغاله و گوساله . ج ، بَهْم ، بَهَم ، بِهام . جج ، بِهامات . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب