بهللغتنامه دهخدابهل . [ ب َ هََ ] (ع مص ) گشاده شدن پستان بند ناقه . || گذاشته شدن بچه ٔ ناقه . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
بهللغتنامه دهخدابهل . [ ب َ ] (ع مص ) نفرین کردن . (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). لعنت کردن : بهله اﷲ بهلاً؛ لعنه . (از اقرب الموارد). بهله اﷲ؛ ای لعنه اﷲ. (منتهی الارب ). لع
بهلواژهنامه آزادبگذار؛ رها کن. بِهِل کاین آسمان پاک چراگاه کسانی چون مسیح و دیگران باشد (مهدی اخوان ثالث). بِهِل ( بِ هِ ل ) - اجازه خواستن و فرصت خواستن بر کاری - شکل مخفف ( ب
بهلفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکسی که بدهی خود را پرداخته یا حساب خود را واریز کرده و قرض و طلبی نداشته باشد.
بحللغتنامه دهخدابحل . [ ب ِ ح ِ ] (ص مرکب ) (از: ب + حل ) [ ح ِل ل و در تداول فارسی ح ِل ] کلمه ای است که در طلب آمرزش و مغفرت و معذرت و عذرخواهی استعمال می کنند. (ناظم الاطباء
بحلفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهبخشیده؛ عفو شده؛ آمرزیده: ◻︎ کس را به قصاص من مگیرید / کز من بحل است قاتل من (سعدی۲: ۵۴۱). بحل کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] حلال کردن؛ از جرم و گناه کسی درگذشتن.
بهلقلغتنامه دهخدابهلق . [ ب َ ل َ ] (ع اِ) سختی و بلا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به بهلقة شود.
بهلقلغتنامه دهخدابهلق . [ ب َ ل َ / ب ِ ل ِ / ب ُ ل ُ ] (ع ص ، اِ) زن سخت سرخ . || زن بسیارگوی بی عقل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
بهلقلغتنامه دهخدابهلق . [ ب ِ ل ِ ] (ع ص ، اِ) مرد بانگ و فریاد کننده و دلتنگ و بی قرار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
بهلقةلغتنامه دهخدابهلقة. [ ب َ ل َ ق َ ] (ع مص ) تکبر کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || لاف زدن . || سخن گفتن روباروی . || دروغ گفتن . (من
بهلگردلغتنامه دهخدابهلگرد. [ ب ِ هَِ گ ِ ] (اِخ ) مرکز دهستان نهاجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند است . 922 سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
بحل کردنلغتنامه دهخدابحل کردن . [ ب ِ ح ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بخشیدن . آمرزیدن . عفو کردن . گذشتن . اغماض کردن . درگذشتن . حلال کردن : گفت من مستوجب هر عقوبت هستم ... لیکن خواجه [ ا
بهلقلغتنامه دهخدابهلق . [ ب َ ل َ ] (ع اِ) سختی و بلا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به بهلقة شود.
بهلقلغتنامه دهخدابهلق . [ ب َ ل َ / ب ِ ل ِ / ب ُ ل ُ ] (ع ص ، اِ) زن سخت سرخ . || زن بسیارگوی بی عقل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
بهلقلغتنامه دهخدابهلق . [ ب ِ ل ِ ] (ع ص ، اِ) مرد بانگ و فریاد کننده و دلتنگ و بی قرار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).