بافرغلغتنامه دهخدابافرغ . [ ف َرْ رَ ] (اِخ ) نام مغان مغ آتشکده ٔ آذرگشسب . در کتابخانه ٔ ملی پاریس مهری هست که روی آن تصویر بافرغ نام مغان مغ آتشکده ٔ آذر گشسب حک شده است . (از
بامغزلغتنامه دهخدابامغز. [ م َ ] (ص مرکب ) که مغز دارد. مغزدار: لبیب ؛ بامعنی . آکنده به معنی . قرین معنی . استوار. پرمغز : مر آن نامه را خوب پاسخ نبشت سخنهای بامغز و فرخ نبشت .
برمغازهلغتنامه دهخدابرمغازه . [ ب َ م َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) شاگردانه . (از برهان ) (از آنندراج ). برمغاز. رجوع به برمغاز شود.
برمغازلغتنامه دهخدابرمغاز. [ ب َ م َ ] (اِ مرکب ) شاگردانه را گویند و آن زری است اندک که بعد از اجرت استاد برسم انعام به شاگرد دهند. (برهان ) (از آنندراج ). دستاران . برمغازه .
بهترین فنّاوری موجودbest available technologyواژههای مصوب فرهنگستانکارآمدترین و بهصرفهترین فنّاوری تصفیۀ در دسترس اختـ . بِهفَم BAT
خروشیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بانگبرآوردن، خروش برآوردن، فریاد کردن، بانگزدن، فریاد زدن، داد زدن، داد کشیدن، نعره زدن، ۲. زاری کردن، ضجه کشیدن، بهفغانآمدن ۳. خروشان شدن ۴. بهتلاطمآمدن، مت
بافرغلغتنامه دهخدابافرغ . [ ف َرْ رَ ] (اِخ ) نام مغان مغ آتشکده ٔ آذرگشسب . در کتابخانه ٔ ملی پاریس مهری هست که روی آن تصویر بافرغ نام مغان مغ آتشکده ٔ آذر گشسب حک شده است . (از
بامغزلغتنامه دهخدابامغز. [ م َ ] (ص مرکب ) که مغز دارد. مغزدار: لبیب ؛ بامعنی . آکنده به معنی . قرین معنی . استوار. پرمغز : مر آن نامه را خوب پاسخ نبشت سخنهای بامغز و فرخ نبشت .
برمغازهلغتنامه دهخدابرمغازه . [ ب َ م َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) شاگردانه . (از برهان ) (از آنندراج ). برمغاز. رجوع به برمغاز شود.