بهستانلغتنامه دهخدابهستان . [ ب ِ هَِ ] (اِخ ) بغستان .بیستون . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بیستون شود.
بهستانلغتنامه دهخدابهستان . [ ب ِ هَِ ] (اِخ ) موضعی در گیل خواران (فرح آباد مازندران ). (فرهنگ فارسی معین ).
بهستانفرهنگ نامها(تلفظ: behestān) (به + ستان (پسوند مکان)) ، جای خوبان و نیکان ؛ موضعی در مازندران .
باستان شناسیلغتنامه دهخداباستان شناسی . [ ش ِ ] (حامص مرکب ) علم به آثار تاریخی . شناسایی عتیقات . علم به آثار عتیقه . اصطلاح فرهنگستان ایران در برابر آرکئولوژی .- اداره ٔ کل باستانشناس
بخستانیدنلغتنامه دهخدابخستانیدن . [ ب َ خ ُ دَ ] (مص ) کسی را در خواب بخرخر انداختن . (ناظم الاطباء).
اسحاق آوندلغتنامه دهخدااسحاق آوند. [ اِ وَ ] (اِخ ) موضعی در جنوب بیستون (بهستان ) و در آنجا نقشی از آثار عهد ماد مانده که قدمت آن بقرن هشتم ق . م . میرسد و اکنون نقش مذکور موسوم است
باپ تانهلغتنامه دهخداباپ تانه . [ ن َ ] (اِخ ) مصحف باستانه . نام شهری قدیم در بهستان (بغستان ) در بیستون بنا بعقیده ٔ راولین سن : بیستون محلی است تقریباً در شش فرسنگی کرمانشاه در س
بغستانلغتنامه دهخدابغستان . [ ب َ غ ِ ] (اِ مرکب ) فغستان . بهستان . بیستون . بیت الاصنام . (مفاتیح ص 74). مرکب از بغ + ستان (ادات مکان ). همین کلمه است که بهستان و بیستون شده . (
بهستونلغتنامه دهخدابهستون . [ ب ِ هَِ ] (اِخ ) بیستون . (دایرةالمعارف فارسی ) : و اول شب آدینه از دنیا برون شد بظاهر بهستون اندر راه . (مجمل التواریخ ). رجوع به بهستان و بغستان و
تریتن تخمسلغتنامه دهخداتریتن تخمس . [ ت ْ ت َ ت َ م ِ ] (اِخ ) پورداود آرد: تریتن تخمس در فرس هخامنشی چیتهرن تخم این نام در سنگ نبشته بهستان نیز آمده و نام یکی از سرکشان بوده که به دا