بهرورلغتنامه دهخدابهرور. [ ب َ رَ / رِ وَ ] (ص مرکب ) بهره ور : هرکه طاعت شعار و دثار خویش کند از ثمرات دنیا و عقبی بهرور گردد. (کلیله و دمنه ). و رجوع به بهره ور شود.
بمرورلغتنامه دهخدابمرور. [ ب ِ م ُ ] (ق مرکب ) (از: «ب »+ مرور). بتدریج . کم کم . (ناظم الاطباء). بمرور ایام ؛ بگذشتن روزگار. (ناظم الاطباء). و رجوع به مرور شود.
بهاورلغتنامه دهخدابهاور. [ ب َ وَ ] (ص مرکب ) (از: بها + ور، اداة اتصاف ) بمعنی بهاگیر است که چیزی بسیارقیمت و پربها باشد. (برهان ). متاع قیمتی و گرانمایه . (آنندراج ). بهاگیر. پ
بمرورلغتنامه دهخدابمرور. [ ب ِ م ُ ] (ق مرکب ) (از: «ب »+ مرور). بتدریج . کم کم . (ناظم الاطباء). بمرور ایام ؛ بگذشتن روزگار. (ناظم الاطباء). و رجوع به مرور شود.
بهاورلغتنامه دهخدابهاور. [ ب َ وَ ] (ص مرکب ) (از: بها + ور، اداة اتصاف ) بمعنی بهاگیر است که چیزی بسیارقیمت و پربها باشد. (برهان ). متاع قیمتی و گرانمایه . (آنندراج ). بهاگیر. پ