بهثیلغتنامه دهخدابهثی . [ ب ُ ثی ی ] (ص نسبی ) منسوب به بهثة است که بطنی است از قیس غیلان . (لباب الانساب سمعانی ).
بهثلغتنامه دهخدابهث . [ ب َ ] (ع مص ) پیش آمدن کسی را به گشاده رویی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
بهثةلغتنامه دهخدابهثة. [ ب ُ ث َ ] (ع اِ) گاو وحشی . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
باذوقفرهنگ مترادف و متضاد۱. خوشقریحه، ذوقمند، صاحبقریحه، صاحبذوق ۲. خوشسلیقه، سلیقهدار ≠ بیذوق، کجذوق
بهثیلغتنامه دهخدابهثی . [ ب ُ ثی ی ] (ص نسبی ) منسوب به بهثة است که بطنی است از قیس غیلان . (لباب الانساب سمعانی ).
بهثلغتنامه دهخدابهث . [ ب َ ] (ع مص ) پیش آمدن کسی را به گشاده رویی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
بهثةلغتنامه دهخدابهثة. [ ب ُ ث َ ] (ع اِ) گاو وحشی . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).