بهثلغتنامه دهخدابهث . [ ب َ ] (ع مص ) پیش آمدن کسی را به گشاده رویی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
بهدللغتنامه دهخدابهدل . [ ب َ دَ ] (ع اِ) بچه کفتار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کفتار و سوراخ کفتار و جز آن . (از اقرب الموارد). || مرغی است سبز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ا
جکش بهدرلغتنامه دهخداجکش بهدر. [ ج َ ش َ ب َ هََ رَ ] (اِخ ) یکی از دو نام مار افسانه یی منسوب به ستاره ٔ زحل در نزد هندوان و نام دیگرش «سَنَک » است . رجوع به تحقیق ماللهند ص 261 شو
fineدیکشنری انگلیسی به فارسیخوب، جریمه، غرامت، تاوان، جریمه کردن، کوچک کردن، جریمه گرفتن از، صاف کردن، صاف شدن، رقیق شدن، ریز، ظریف، عالی، نازک، نرم، لطیف، فاخر، شگرف، خوش ایند
بهثلغتنامه دهخدابهث . [ ب َ ] (ع مص ) پیش آمدن کسی را به گشاده رویی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
بهدللغتنامه دهخدابهدل . [ ب َ دَ ] (ع اِ) بچه کفتار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کفتار و سوراخ کفتار و جز آن . (از اقرب الموارد). || مرغی است سبز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ا
جکش بهدرلغتنامه دهخداجکش بهدر. [ ج َ ش َ ب َ هََ رَ ] (اِخ ) یکی از دو نام مار افسانه یی منسوب به ستاره ٔ زحل در نزد هندوان و نام دیگرش «سَنَک » است . رجوع به تحقیق ماللهند ص 261 شو
خاسقلغتنامه دهخداخاسق . [ س ِ ] (ع ص ) سنان و تیری که بهدف رسیده باشد. (مهذب الاسماء) (دکری ج 1 ص 604).