بهدانلغتنامه دهخدابهدان . [ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان نهارجانات است که در بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند واقع است . دارای 502 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
بهدانلغتنامه دهخدابهدان . [ ب ِ ] (نف مرکب ) به داننده . داناتر. اعلم . (فرهنگ فارسی معین ). مطلع و آگاه تر : نه با آنْت مهر و نه با اینْت کین که بهدان تویی ای جهان آفرین . فردوسی .گرگ ز روباه به دندان تر است روبه از آن رست که ب
بهدانفرهنگ فارسی عمیددانا: ◻︎ نه با آنْت مهر و نه با اینْت کین / که بهدان تویی ای جهانآفرین (فردوسی۲: ۱۰۱۰).
بعدانلغتنامه دهخدابعدان . [ ب ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بعید، یقال : فلان من بعدان الامیر و من قربائه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (مؤید الفضلاء). و رجوع به بعید شود.
بهیدنلغتنامه دهخدابهیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) فشار دادن و افشردن . || با دو دست چسبیدن . || با پا فشردن و لگدزدن و پایمال کردن . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
بهدانهلغتنامه دهخدابهدانه . [ ب ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) تخم بهی . (ناظم الاطباء). دانه ٔ میوه ٔ به (آبی ) که در طب قدیم مستعمل بود. تخم بهی . (فرهنگ فارسی معین ). دانه میوه ٔ به که به دانه مینامند و در داروسازی و عطرسازی بکار میبرند و جزو صادرات کشور بشمار میر
بهدانهفرهنگ فارسی عمیدتخم به که دارای مادۀ لعابی است و در امراض حلق و سینه و برای لینت مزاج در آب جوش میریزند و میخورند.
زبعبقلغتنامه دهخدازبعبق . [ زَ ب َ ب َ ] (ع ص ) بدخلق از مردم و جز آن . (منتهی الارب ). بدخلق . (اقرب الموارد). جوهری این ماده را نیاورده و ابن درید گوید: زبعبق بدخوی را گویند و ابن بری بیت زیر را نقل کرده است :فلاتصل بهدان احمق شنطیرة ذی خلق زبعبق . (لسان العرب )
دانلغتنامه دهخدادان . (نف مرخم ) مخفف داننده است ، صفت فاعلی از دانستن . ترکیبات ذیل که بترتیب الفباء مرتب داشته شده شاهد این معنی کلمه ٔ دان است در ترکیب با کلمات دیگر:- آداب دان ؛ داننده ٔ آداب . آشنا به آداب . رسم دان .- ادادان ؛ د
بهدانهلغتنامه دهخدابهدانه . [ ب ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) تخم بهی . (ناظم الاطباء). دانه ٔ میوه ٔ به (آبی ) که در طب قدیم مستعمل بود. تخم بهی . (فرهنگ فارسی معین ). دانه میوه ٔ به که به دانه مینامند و در داروسازی و عطرسازی بکار میبرند و جزو صادرات کشور بشمار میر
بهدانهفرهنگ فارسی عمیدتخم به که دارای مادۀ لعابی است و در امراض حلق و سینه و برای لینت مزاج در آب جوش میریزند و میخورند.